سال بعد شاید
دستی که بوی سیگار می دهد
دست دوستم باشد که مزار مرا می شوید
(آبان صابری)
-------------------------------------------------------------------------
سال سیاهِ هشتاد و هشت !
با ما چه کردی که از تو می گریزیم و هیچ شوقی برای رفتن به سال نو نمانده است؟
هنوز مبهوت آن همه ناخوشی ام از جانبِ تو که همچون سونامی وحشتناکی، زندگی مان را زیر و زبر کرد. مگر چه هیزم تری فروخته بودیم به تو که سزاوار این همه نابسامانی باشیم؟
عید می آید و امسال به جای سبزه ، قاب عکس عزیزان مان را بر سفره هفت سین خواهیم گذاشت با روبانی سیاه در گوشه اش.
چطور به جشن بنشینیم وقتی هنوز رخت عزا از تن مان در نیامده است؟ وقتی جای خالی پدر را -که در بند است-با هیچ چیز نمی شود پر کرد؟
ما از بلندی بزرگی انگار پرت شده ایم در تو که هرچه تقلا می کنیم دست مان به هیچ جا بند نمی شود و همه ی راه های فرار بر روی مان بسته است .
دست از سر ما بردار لطفا !
ید الله فوق ایدیهم!
پاسخحذفاین دست لعنتی ول کن ما نخواهد بود
این سال های سیاه تمامی ندارند تا وقتی غرور هست و تاوقتی جهل وتعصب دوهمزاد دیو دیرینه ی ما باشند.
پاسخحذفسال خوش
انديشه مكن كه بهار است و تو نرگس و سوسن نيستى
پاسخحذفبه حسرت زنده رود زنده نمىشود رود،
خاكت را زير و رو كن
ريشه و آبى مباد كه نمانده باشد،
سقفى دارد زندگى
كف نيستى ناپديد است،
به رنگ و بوى تو خود شادمان مىتوان بود،
گُل نيلوفر مردابه اين جهانيم
و به نيلوفر بودن خود شادمانيم.
شمس لنگرودي.
شيوا خادمي.
من دیدم به اسم حسین لعل بذری لینک شده
پاسخحذفراستش اگه حسین آقا تو این وبلاگ نقشی داره خواستم بگم دلم برات تنگ شده
الیاسم اگه مارو یادت بیاد
دوستدارم حسین جان
اگه تونستی یه سری به ما بزن