
باید چیزی بگویم،
چیزی شبیه آنچه همه ی مردها
- به وقتِ سرخوشی -
به همسران شان می گویند؛
" دوست ات ..."
نه، این فریبی بزرگ است.
دوست ات اگر نمی داشتم
از درّه فرو می افتادم.
باید چیز تازه تری بگویم،
ولی
یک دیوانه چه می تواند بگوید
وقتی که کلمه نمی شناسد؟
عوض اش اما؛
مثل روباهی به باغ همسایه می خزد
و برایت توت های تازه می دزد.
اين چنين عاشقانهاي فقط برازنده آرام است.
پاسخحذفهميشه خوش باشيد.
درود بر شما
پاسخحذفخانه را عوض مي كنيد هي
از كار كتاب ما چه خبر؟
مشتاق ديدارتان
سلام برسانيد به ليلاخانم و بچه ها
فراخوان مشهدي
پاسخحذفدوستان داستاننويس مشهدي كه به چاپ و نقد آثارشان در روزنامهي شهرآرا تمايل دارند، ميتوانند داستانهاي كوتاهِ كوتاه خود را با شرايط زير به ايميل من بفرستند:
۱. دارا بودن كيفيتي پذيرفتني با توجه به معيارهاي داستاننويسي امروز.
۲. داستانها نبايد بيش از ۷۰۰ واژه باشند.
۳. قابليت چاپ در روزنامه (اميدوارم محدوديتها درنظر گرفته شود).
matikan_vahid@yahoo.com
دمت گرم همشهری
پاسخحذف